پنجشنبه ۲ اسفند ۰۳
سلام!
پنج سال و نیم پیش اینجا کلی از کنکورم نوشتم و امروز کنکور ارشدم رو دادم.
البته واقعا هیچ چیزی نخونده بودم و دیگه مثل اون آدم پنج شیش سال پیش انگیزهای برا تحصیل نداشتم و ندارم. ولی خب گفتم امسال دیگه شرکت کنم و کنکور رو هم همونطوری دادم که از یه آدم نخونده انتظار میرفت((:
امروز دوباره همون حوزهای بودم که کنکور سراسری رو داده بودم و باعث میشد خیلی یاد اون روزا و اون موقعها بیوفتم و خودم رو هی با خودِ اون موقعم مقایسه کنم. وقتی وارد دانشگاه شدم، یه حس عجیبی به من دست داد، انگار دوباره به همون دوران برگشته بودم. همون روزهایی که استرس و فشار برای قبولی داشتم و آیندهم به نتیجه اون امتحان بستگی داشت. وقتی نشستم و نگاه کردم به کسانی که اطرافم بودن، ناخودآگاه یاد خودم افتادم، به همون خودِ پنج سال پیش که همهچیز رو با امید و انگیزه دنبال میکرد. این مقایسه، یه جورایی عذابم میداد.
انتخابی که اون موقع کردم خیلی زندگیم رو تغییر داد. خیلی عوضم کرد و به غایت بیانگیزه. شاید اون موقع فکر میکردم که این تصمیم درستترین انتخاب ممکنه، اما خیلی طول نکشید که پشیمون شدم. حالا میبینم که نه تنها اون انتخاب، بلکه مسیرهایی که از اون انتخاب شروع شد، خیلی از چیزهایی که میخواستم رو ازم گرفتن. انگیزهای که اون موقعها داشتم، به شدت کم شده و الان بیشتر حس میکنم که این مسیر برای من فقط یه "مجبور بودن"ئه. فقط به خاطر مدرک، به خاطر اینکه بتونم مدرک رو بکوبم تو صورت آموزش و پرورش و خلاص شم و بعدش برم دنبال علاقهم(: این مدرک فقط یه پله برای رسیدن به چیزی دیگه میشه؛ چیزی که توی دلم بوده و هست: شروع کردن یه مسیر جدید بعد از نقطه گذاشتن ته این مسیر عذاب آور.